ماه: مِی 2011
-
سکس با خواهر ناتنی
سلام به همه ی دوستان عزیز.من آرمینم و 18 سالمه.مامانم مدیر مدرسست و بابم کارخونه دار.یه دختر هم که مثل خواهرم میمونه با ما زندگی میکنه.مهسا که 16 سالشه. وقتی که 10 سالش بود پدر و مادرشو از دست داد و بخاطر اینکه بابام صمیمی ترین دوست بابش بود اونو به فرزند خوندگی قبول کرد.6…
-
مامان من جنده است
سلام من نیما هستم 23 سالمه بزارین همین اولش رک بگم مامان من جنده است. آره جنده اسمش منیژه و43 سالشه منم اولش اصلا نمی تونستم این قضیه رو باور کنم و بپذیرم ولی یواش یواش خوشمم امد از کس دادنش لذت میبردم تا الان که برام شده یه نوع عادت و فقط این قضیه…
-
درد و لذت
سلام. من الهام هستم25 سالمه ودرمشهد زندگی میکنم.این داستان رو که میخوام براتون تعریف کنم واقعیت داره ولطفانظراتتون رو برای خودتون نگه دارید واونهایی که دم ازغیرت واین چیزها میزنن اگر خودتون بودید یاداشتید تواین سایتهانمی چرخیدید.خوب درباره خودم براتون بگم من باقد170 پوست سفیدوسینه های بزرگ تودانشگاهمون دل همه پسرهاروبردمو وکیرشون برام بلند شده.…
-
گی با حسن آقا
سلام میخوام از خاطره ی خودم با کسی که پیشش کار میکردم بگم داستان از اون جایی شرو شد . که من به کار نقاشی علاقه مند شدم .و میخواستم این کارو یاد بگیرم و بهم حسن اقا رو معرفی کردن و منم پیشش مشغول به کار شدم اوایل همه چی عادی بود تا بعد…
-
خوابی که حس منو به خواهر زنم عوض کرد
این داستان که میخوام واستون تعریف کنم برمیگرده به یه سال پیش که بهترین سکس من بود.خواهر زن من با مامانش زندگی میکنند چون مامان باباش از هم طلاق گرفتند از همون موقع که من با خانومم دوست بودم با این خواهر زنم که اسمشم هم سارا هستد زیاد صمیمی بود طور بود که من…
-
خانم استاد
سلام خدمت دوستان عزیز. سلام، خوبید. امیدوارم که خوب باشید. خیلی واسه نوشتن این خاطره ام زحمت کشیدم، چون من درگیر امتحانات هستم. من واسه پیدا کردن یک عکس، به این سایت کشیده شدم. با خوندن چند تا از این داستانا تصمیم گرفتم که منم خاطره خودمو بنویسم. البته از یه رفتاری خوشم نیومد، از…
-
تجاوز به من
من در کل ادم کینه ای نیستم و تا حالا هر کسی هر بدی در حقم کرده بخشیدمش… اما دو نقر توی زندگیم هستند که هیچ وقت نتونستم ببخشمون داستان از اینجا شروع می شه که من یه برادر شوهر دارم که 16 سال از من بزرگتره یعنی 36 سالشه . از اونجایی که همسر…
-
کردن همکارم در محل کار
داستانی که میخوام براتون بنویسم اینه که من در دفتری کار میکنم که 5 نفر خانم همکار دارم و یک روز مدیرمون از دفتر مبره بیرون و چون به من اطمینان داشت دفتر را به من می سپارد منم اون موقع خودم بودم و یکی از خانم ها که روبروی من نشته بود و خیلی…
-
عشق خواهرزن
سلام موضوع برمیگرده به5سال پیش که اوایل ازدواجم با ماندانا بود.لیلا سه سال کوجکتر از ماندانا و حدود15 ساله فوق العاده خوش اندام وجذاب باجشمانی درشت وسیاه ومن بعدازازدواجم عاشق خواهرزنم لیلا شده بودم.یک روزکه برای خریدرفته بودیم لیلا ومادرزنمم بامااومدند.جلوی یک پارجه فروشی نگه داشتم زنم ومامانش رفتند واسه خرید من ولیلا موندیم توماشین.من…